A Simple Monologue of Life; When an Ordinary Morning Turns into a Play of Destiny
.
اطلاعات کاربری
درباره ما
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت

A Simple Monologue of Life; When an Ordinary Morning Turns into a Play of Destiny

A Criticism and Note on the Poem “Simple Mornings with My Dreamy Destiny”

Author: Dramatic Literature Reporter, Tiwal

Poet: Dr. Hojjat Baghaei (Researcher and Playwright)

 

یک مونولوگ ساده از زندگی؛ وقتی صبح معمولی تبدیل می‌شود به نمایش تقدیر

نقد و یادداشتی بر شعر «صبح‌های ساده با تقدیرهای رؤیایی من»

نویسنده: خبرنگار ادبیات نمایشی، تیوال
شاعر: دکتر حجت بقایی (پژوهشگر و نمایشنامه‌نویس )

در روزگاری که شعر بیش از هر زمان دیگری به ایجاز و تصویرگریِ پرشتاب گرایش یافته، دکتر حجت بقایـی که بیشتر او را با چند نمایش کوچک و مستندهای اجتماعی می‌شناسیم ـ با شعری آرام، روایی، و سرشار از جزئیات زیستی، ما را به تماشای صحنه‌ای از زندگی روزمره دعوت می‌کند.
شعری که بیش از آنکه صرفاً در قالب یک قطعه‌ی ادبی مطرح باشد، انگار برشی است از یک نمایشنامه‌ی مونولوگ‌محور، با فرم اجراییِ ناتورالیستی.
شعر «صبح‌های ساده با تقدیرهای رؤیایی من» را می‌توان نوعی «مونولوگ داخلی» خواند؛ سفری درونی از لحظه‌ی بیداری تا رسیدن به «نقطه‌ی اوج» داستان یعنی تقدیر شدن. و این تقدیر، نه از جنس افتخارات حماسی یا رخدادهای خارق‌العاده، بلکه یک جایزه‌ی کاملاً زمینی است: «کارمند نمونه‌ی ماه».
با این‌حال، لحنی که شاعر برمی‌گزیند، شعر را از سقوط به دامان روزمرگیِ بی‌روح نجات می‌دهد و آن را به تجربه‌ای انسانی و عمیق بدل می‌سازد.
شاعر که نمایشنامه‌نویسی با پشتوانه فیلمنامه نویسی است، در این اثر نیز به خوبی از ابزارهای نوشتار نمایشی بهره برده:
توصیف‌های بصری دقیق و سینمایی مانند "بوی چای"، "قل‌قلِ کتری"، و "دستگاه حضور و غیاب مثل داوری بی‌احساس"، تعلیق در روایت که به‌سادگی و با زبانی روان شکل می‌گیرد: خواننده نمی‌داند دقیقاً چه اتفاقی خواهد افتاد و همین او را تا پایان با شعر همراه نگه می‌دارد.
دیالوگ‌های کوتاه و موثر، که بیش از آنکه صرفاً نقش اطلاع‌رسانی داشته باشند، فضاسازی می‌کنند و شخصیت‌پردازی را کامل‌تر می‌کنند (مثلاً: «آبدارچی با لبخند می‌گوید: صبح بخیر، انگار خبر نداری؟»).
در این شعر، اداره تنها یک مکان فیزیکی نیست، بلکه صحنه‌ای برای بروز هستیِ فردیِ شاعر است.
از خیابان‌های مه‌آلود تا لبخند آبدارچی، از نسکافه‌ی همکار باکلاس تا بوی قهوه‌ی تلخ، هر چیز در این دنیا، حتی دستگاه حضور و غیاب، در خدمت ساختن درامی شخصی و انسانی قرار گرفته‌اند.
یکی از نکات مهم در این شعر، برخورد شاعرانه با تقدیر است.
بر خلاف تصورات کلاسیک یا حماسی از تقدیر، در اینجا تقدیر نه از آسمان می‌آید و نه از جادویی پنهان.
بلکه حاصل تداوم، سادگی، و "زودتر کارت زدن" است. طنزی نازک اما انسانی در تمام سطرهای شعر جاری‌ست؛ طنزی که گاهی با بوی قهوه همراه است و گاهی با «لبخندی که تا ته صورت کشیده می‌شود».
و در نهایت، لحظه‌ای که شاعر روی صندلی آبدارخانه می‌نشیند و لبخند می‌زند، به نوعی نقطه‌ی رستگاری روایت است. او برای اولین بار «نه از روی اجبار»، بلکه از روی انتخاب می‌نشیند. این لحظه، آن‌چنان که در نمایشنامه‌ها می‌نامند، لحظه‌ی تحول شخصیت است؛ جایی که قهرمان می‌فهمد شاید «امروز واقعاً نوبت او باشد».
در مجموع؛ شعر «صبح‌های ساده با تقدیرهای رؤیایی من» شعری است نمایشی؛ در روایت، در تصویر، و در پیش‌برد تدریجی حس.
بقایی، با تسلط بر ابزارهای درام و شناخت عمیق از تئاتر زندگی، موفق شده مرز میان شعر و صحنه را کمرنگ کند. این شعر نه فقط برای مخاطبان ادبیات، بلکه برای هنرمندان صحنه نیز خواندنی و الهام‌بخش است؛ چرا که نشان می‌دهد چگونه از ساده‌ترین لحظه‌ها می‌توان صحنه‌هایی رؤیایی ساخت.
+خبرنگار ادبیات نمایشی تیوال

متن شعر در تیوال

https://www.tiwall.com/wall/post/425346





:: بازدید از این مطلب : 6
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : reporter1400
ت : چهار شنبه 2 مرداد 1404
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی